مختمر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) خمیرشونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تخمیرشده . (ناظم الاطباء). || خمیرکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || تخمیرشده . (ناظم الاطباء). || می رسیده و جوش زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). شراب رسیده ٔ جوشیده . (ناظم الاطباء). || خمیر برآمده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به اختمار شود. || گوسپند و یا اسب سرسپید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.