محفور. [ م َ ] (اِ) محفوری . فرشی یا بساطی که در شهر محفور بافته شده است :
بساط غالی رومی فکنده ام دوسه جای
در آن زمان که به سویی فکنده ام محفور.
آن کل عفریت روی با همه زشتی
قالی بافد همی و ایضاً محفور.
رجوع به محفوری شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محفور. [ م َ ] (اِ) محفوری . فرشی یا بساطی که در شهر محفور بافته شده است :
بساط غالی رومی فکنده ام دوسه جای
در آن زمان که به سویی فکنده ام محفور.