محصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) محاصره کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). درحصار گیرنده . شهربندکننده . || ماده شتری که سوراخ پستان وی تنگ شده باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بازدارنده . || متعرض شونده . مزاحمت کننده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقه ) به حصر درافتاده . رجوع به حصر شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.