مجیدن . [ م َ دَ ] (مص ) بسودن . مالیدن . دست مالیدن . لمس کردن . برمجیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ضغوث ؛ اشتر که کوهانش بمجند تا فربه است یا نه . (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً). المجس ؛ آنجا که طبیب بمجد از دست . (محمودبن عمر، یادداشت ایضاً). النبض ؛ آنجا که طبیب بمجد از دست . (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً). || شستن و پاک کردن و پاکیزه کردن . || بریان نمودن و برشته کردن . || تیز و به شتاب رفتن . || گرفتن و به زور گرفتن . || کندن و از بیخ کندن . || نشکنج گرفتن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.