متمزق . [ م ُ ت َ م َزْ زِ ] (ع ص ) پاره شونده . (آنندراج ) (غیاث ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ پاره پاره گردیده و چاک شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تمزق شود.
- متمزق گشتن ؛ پریشان گشتن . متفرق شدن : منازعان و معارضان او (سیف الدوله ) در اطراف و اکناف جهان متفرق و متمزق گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 210).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.