متماحل . [ م ُ ت َ ح ِ] (ع ص ) دراز مضطرب خلقت از شتر و مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در الاساس : رجل متماحل ؛ فاحش الطول . (از اقرب الموارد). || خانه ٔ دور از خانه ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مرد متغیراندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال رأیته متماحلا؛ ای متغیرالبدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سبسب متماحل ، بیابان دراز و بی پایان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فی الحدیث عن عَلی ٌ کرم اﷲ وجهه : اًن ّ من ورائکم اموراً متماحلة؛ أی فتناًیطول شرحها و امرها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.