متصعصع. [ م ُ ت َ ص َ ص ِ ] (ع ص ) متفرق و پراکنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متفرق شده و جدا شده و پراکنده شده و صف شکسته و زایل شده . (ناظم الاطباء). || بددل . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترسان و هراسان و سست دل . (ناظم الاطباء). || خوار و ذلیل . فروتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصعصع شود. || دلتنگ . کسی که برطرف می کند دوستی را. || بدبخت . || کسی که زمانه وی را پراکنده کرده است . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.