متدرع . [ م ُ ت َ دَرْ رِ ] (ع ص ) زره پوش . (آنندراج ) (غیاث ). زره پوشنده . زره پوش . که درع پوشد. آراسته به زره یا جز آن . که زره پوشد جنگ را : متحلی به حلیت فتوت و متدرع به لباس مروت . (سندبادنامه ). و به حقوق اکیده ووسایل حمیده متذرع و متدرع شده و لشکرکشی خراسان برابوالحسن سیمجور مقرر گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1تهران ص 53). گفت شنیدم که شیری بود پرهیزگار و حلال خوار و خویشتن دار و متورع به لباس تعزز و تقوی متدرع .(مرزبان نامه ص 228). و رجوع به متدرعه و تدرع شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.