متخ . [ م َ ] (ع مص ) دنب بر زمین فرو بردن ملخ جهت خایه نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || استوار شدن در چیزی و پائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || از جائی برکندن . || گائیدن . || زدن . || دور ساختن . || بلند برآمدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ریخ زدن : متخ بسلحه ؛ ریخ زد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به متخ شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.