متحتم . [ م ُ ت َ ح َت ْ ت ِ ] (ع ص ) خورنده ٔ نان ریزه و جز آن از خوان . (آنندراج ). خورنده ٔ باقیمانده ٔ طعام در خوان . || آن که خوان را پاک میکند. || کسی که درخواست می کند نیکوئی و سعادتمندی را برای دیگری . || آن که فال نیک میزند برای دیگری . (ناظم الاطباء). || واجب کننده . (آنندراج ). واجب و لازم و ناگزیر و حتمی . (ناظم الاطباء). واجب و لازم . (غیاث ). || شادمان و سبک حال . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحتم شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.