متجنده . [ م ُ ت َ ج َن ْ ن ِ دَ ] (ع اِ) لشکریان . سپاهیان . (فرهنگ فارسی معین ) : بیشتر اهل مملکت از امرا و کبرا و حشم و خدم و متجنده ورعیت موافقت اولوالامر را واجب شمرده ... (المعجم ازفرهنگ فارسی ایضاً). مقصود آن که متجنده و سپاهیان واصحاب اشغال به قلعه ٔ مرغه استیمان کنند. (جهانگشای جوینی ). و هر کس که بودند از متجنده ، با اقمشه و امتعه بیرون آمدند. (جهانگشای جوینی ). و شیاطین ملاحده به نصال شهب آسای متجنده بسیار سوخته گشتند. (جهانگشای جوینی ). متجنده و اوباش بعضی ایلات که در بیغوله های گمنامی خزیده و مترصد فرصت بودند... (مجمل التواریخ گلستانه ، از یادداشت دهخدا). و رجوع به تجند شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.