مایه کردن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مایه ساختن . سرمایه ساختن . فراهم آوردن سرمایه :
خرد بر دل خویش پیرایه کرد
به رنج تن از مردمی مایه کرد.
زخورشیدمر روز را مایه کرد
شب قیرگون خاک را سایه کرد.
سال عالم عنف و لطف و مهر و کینت مایه کرد
تا زمستان و بهار آورد و تابستان وتیر.