مالیات . (از ع ، اِ) باج و خراج . (ناظم الاطباء). ج ِ مالیه . وجوهی که مأموران دولت برحسب قانون از صاحبان املاک ، اراضی ، مستغلات و غیره گیرند. باج . خراج . ارتفاع . (از فرهنگ فارسی معین ). سهمی است که بموجب اصل تعاون ملی و بر وفق مقررات هریک از سکنه ٔ کشور موظف است که از ثروت و درآمد خودبمنظور تأمین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی کشور بقدر قدرت و توانایی خود به دولت بدهد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ) : محاسبات رعایا و مستأجران و غیره مؤدیان مالیات سرکار مزبور را تنقیح داده مفاصا به مهر خود تسلیم می نماید. (تذکرةالملوک ص 50). آنچه بجهت نسق زراعات ضرورند از مالیات سرکار بعنوان بذر و مساعده و مؤنت زراعت به رعیت داده ، در رفع محصول وجه مساعده و مؤنت را بازیافت نماید. (تذکرةالملوک ص 46).
- مالیات اراضی ؛ مالیاتی که از اراضی زراعتی گرفته می شد وبحسب نوع زراعت فرق می کرد. اسم دیگر آن خراج است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ).
- مالیات ایلات . رجوع به ترکیب مالیات بر اشخاص شود.
- مالیات بده ؛ دهنده ٔ مالیات . پردازنده ٔ مالیات . آنکه مالیات دهد.
- مالیات بر ارث ؛ مالیاتی است که بموجب قانون مالیات برارث و طبق تعرفه ٔ مندرج در همان قانون از ترکه گرفته می شود. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- مالیات بر اشخاص ؛ مالیاتی که بر شخص بعنوان اینکه وجود خارجی دارد (بدون توجه به وضع درآمد او) گرفته می شد. در همین معنی مالیات سرانه ، مالیات سرشمار،باج شخصی و جزیه بکار رفته است . مالیات ایلات و مالیات خانواری هم نوعی مالیات بر اشخاص بوده است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ).
- مالیات بر اموال ؛ مالیات بر مال و درآمد اشخاص است ، کسی که مالی و درآمدی ندارد مشمول مقررات مالیات نیست . در مقابل مالیات بر عایدات استعمال می شود.(ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ).
- مالیات بر درآمد ؛ مالیاتی است که بر عواید اشخاص طبیعی و حقوقی بسته می شود. اصطلاح مالیات بر عایدات هم بهمین معنی است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ).
- مالیات بر عایدات . رجوع به ترکیب قبل شود.
- مالیات بستن ؛ وضع مالیات .
- مالیات بگیر ؛ مالیات گیرنده . دولت یاحکومت که از مردم مالیات می گیرد.
- مالیات پرداختن ؛ مالیات دادن . رجوع به ترکیب مالیات دادن شود.
- مالیات پرداز ؛ آنکه مالیات پردازد. آنکه مشمول پرداختن مالیات باشد. مالیات بده .
- مالیات دادن ؛ مالیات پرداختن . ادا کردن مالیات . تأدیه ٔ مالیات .
- مالیات سرانه . رجوع به ترکیب «مالیات بر اشخاص » شود.
- مالیات غیرمستقیم ؛ مالیاتی است که مالیات دهنده بطور غیرمستقیم می پردازد، مانند حقوق گمرکی و مالیات قند و شکر و بنزین که بر قیمت اجناس افزوده می گردد و مالیات در ضمن خرید جنس پرداخته می شود. (فرهنگ فارسی معین ). مالیاتی که از اموال مصرفی بمناسبت عملی ازقبیل تولید و توزیع و صدور و ورود گرفته می شود... در حقیقت تکلیف پرداخت آن ، بطور مستقیم متوجه مصرف کننده است . (از ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ).
- مالیات گرفتن ؛ اخذ مالیات . جمعآوری مالیات .
- مالیات مستقیم ؛ مالیاتی که مستقیماً از مالیات دهنده گرفته می شود، مانند مالیات املاک مزروعی ، اراضی بایر، مستغلات و مالیات بر درآمد. (فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
مالیات دولت نباید زمین بماند ؛ نظیر: سوخت رابود کردن . قاعده ای بوده نزد قدمای امنای مالیه ٔ ایران که برحسب آن مجبور بوده اند مالیاتی را که بواسطه ٔاز میان رفتن صنف یا شیئی بی محل می مانده بر صنف یا چیزی دیگر مزید کنند. (امثال و حکم ج 3 ص 1392 و ج 2 ص 994).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.