ماسح . [ س ِ ] (ع ص ) بسیار دروغگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیار کشنده . (از اقرب الموارد). || بسیارگاینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). بسیار گاینده و کثیرالجماع . (ناظم الاطباء). || شانه کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شتری که پنجم سپل او بر آرنج وی درخورده و خون آلود نکرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هرگاه آرنج شتر به پنجم سپل وی برخورد و آن را خون آلود نکند، ماسح گویند. (از اقرب الموارد). بریدگی دو شوخ سینه ٔ شتر از آسیب آرنج وی که خون از وی بر نیاید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به حازّ شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.