لوذعی . [ ل َ ذَ عی ی ] (ع ص ) تیزدل . (مهذب الاسماء). تیزیاب . تیزرای . المعی . (نصاب الصبیان ). تیزخاطر. ظریف . زودیاب . به غایت زیرک و زودیابنده ٔ معانی .(غیاث ). سریعالانتقال . مرد چست تیزخاطر زیرک زودفهم چرب زبان فصیح [ که ] گویا پرگاله ٔ آتش است . لَوذع . (منتهی الارب ). الخفیف الذکی الظریف الذهن الحدید الفؤاد و اللسن الفصیح کانه یلذع بالنار من ذکائه و توقد خاطره . یقال : رجل لوذع و لوذعی . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.