لمظة. [ ل ُ ظَ ] (ع اِ) سپیدی لب زیرین اسب . لَمَظ. || سپیدی هر دو لب . || سپیدی یکی از دو لب . || نکته ای سیاه در دل . || نکته ای از سپیدی دل . (از لغات ضدّ). و فی حدیث علی علیه السلام : و الایمان یبدو لُمظةٌ فی القلب کلما ازداد الایمان ازدادت اللمظة. || اندک از روغن که به انگشت برداشته شود. || اندکی سپیدی در دست اسب یا در پای آن بر مویهای گرداگرد سم . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.