لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) (شیخ ...) سرخسی قدس سرّه العزیز. وی در ابتداء مجاهده بسیار داشت و معامله به احتیاط ناگاه کشفی افتادش که عقلش برفت ، گفتند: لقمان آن چه بود و این چیست ؟ گفت : هرچند بندگی بیش کردم بیش میبایست ، درماندم ، گفتم : الهی ! پادشاهان را چون بنده پیر شود آزادش میکنند تو پادشاه عزیزی در بندگی تو پیر گشتم ، آزادم کن . گفت : ندائی شنیدم که گفتند ای لقمان ! آزادت کردیم . نشان آزادی آن بود که عقل از تو برگیریم ، پس وی از عقلاء مجانین بوده است و شیخ ابوسعید ابوالخیر بسیار گفته است که لقمان آزادکرده ٔ خدای است سبحانه از امر و نهی . و هم شیخ ابوسعید ابوالخیر گفته که شبی جماعتی خفته بودند،در خانقاه بسته بود و ما با پیر ابوالفضل بر سر صفه نشسته بودیم و سخنی میرفت در معارف . مسئله مشکل شد،لقمان را دیدیم که از بام خانقاه درپرید و در پیش ما بنشست و آن مسئله را بگفت ، چنانکه اشکال برخاست بازپرید و به بام بیرون شد. پیر ابوالفضل گفت : ای ابوسعید! مرتبه ٔ این مرد می بینی ؟ گفتم : می بینم . گفت : اقتدا را نشاید. گفتم : چرا؟ گفت : از آنکه علم ندارد. شیخ ما را پرسیدند در سرخس که ای شیخ ظریف کیست ؟ گفت : در شهر شما لقمان . گفتند سبحان اﷲ در شهر ما خود هیچکس از او بشولیده تر نیست . شیخ ما گفت : شما را غلط افتاده است ظریف پاکیزه باشد و پاکیزه آن باشد که با هیچ چیز نپیوندد و هیچکس از او بی پیوندتر و بی علاقت تر وپاکیزه تر نیست در همه عالم که با هیچ چیز پیوند ندارد نه به دنیا و نه به آخرت و نه به نفس . (اسرار التوحید ص 163) و رجوع به اسرار التوحید ص 16، 18، 32، 185، 186 و 219 شود. و هم شیخ ابوسعید گفته است که ما در سرخس بودیم پیش پیر ابوالفضل سرخسی ، یکی درآمد و گفت : لقمان مجنون را بیماری پدید آمده است و فرومانده و گفت : ما را به فلان رباط برند سه روز است تا آنجاست و به هیچ کس هیچ سخن نگفته است . امروز گفت پیر ابوالفضل را بگوئید که لقمان میرود پیر ابوالفضل بر بالین او بنشست ، وی در پیر مینگریست و نفسی گرم میزد هیچ لب نمی جنبانید. یکی از جمع گفت لا اله اِلا اﷲ، تبسمی کرد و گفت : ای جوانمرد ما خراج داده ایم و برات ستده و باقی بر توحید داریم . آن درویش گفت : آخر خویشتن را با یاد می باید داد. لقمان گفت : ما را عربده میفرمائی بر درگاه حق . پیر ابوالفضل را خوش آمد و گفت : همچنین است . ساعتی بود، نفس منقطع شد و همچنان در پیر مینگریست و هیچ تغییر در نظرش پدید نیامد. بعضی گفتند تمام شد و بعضی گفتند تمام نشده است هنوز نظرش راست و درست است . پیر ابوالفضل گفت : تمام شده است ولیکن تا ما نشسته ایم وی چشم فرازنکند. چون ابوالفضل برخاست لقمان چشم بر هم نهاد. (نفحات الانس جامی ص 190).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.