لفش . [ ] (اِ) درختی است بزرگ و منبت او نواحی شام و در تری و سبزی مشتعل میشود و در خشکی بسیار دیر آتش در او تأثیر میکند. ابن ابی خالد گوید: مراد از قول سبحانه و تعالی : من الشجر الأَخضر ناراً (قرآن 80/36) اوست . طلای برگ خشک مسحوق او رافع برص و بهق و عصاره ٔ او رافع قوباست . انطاکی گوید: آن چوب صنوبر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.