لسع. [ ل َ ] (ع مص ) گزش . گزیدن . گزیدن مار و کژدم و منج . (تاج المصادر). گزیدن مار و گژدم (بحرالجواهر). زدن و گزیدن از دنبال چنانکه در زنبور و عقرب . گزیدن مار و کژدم . یا لسع نیش زدن صاحب نیش است و لدغ گزیدن به دهان . (منتهی الارب ). قرص . || اذیت دادن کسی را به زبان و رنجانیدن . (منتهی الارب ). کسی را بد گفتن . (تاج المصادر). || رفتن و سفر کردن . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.