لب شیرین کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسم . تبسم . ابتسام . کشر. دندان برهنه کردن . افترار. خنده کردن . (آنندراج ) :
غنچه اش هر گه لبی از خنده شیرین میکند
پرتوش روشن چراغ حسن پروین میکند.
خدای را که به اغیار لب مکن شیرین
که تلخ بر تو همان نوشخند خواهم کرد.