لبلبو. [ ل َ ل َ ] (اِ) لبو. چغندر پخته را گویند که با کشک و سیر(؟) بخورند. (برهان ). چغندری که بپزند و در بازارها فروشند و گاهی به کشک و سیر(؟) خورند :
چه برد طفل از لبش که بود مست لبلبو.
- امثال :
مگر پشت شمس العماره لبلبو گفته ام ؟
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لبلبو. [ ل َ ل َ ] (اِ) لبو. چغندر پخته را گویند که با کشک و سیر(؟) بخورند. (برهان ). چغندری که بپزند و در بازارها فروشند و گاهی به کشک و سیر(؟) خورند :
چه برد طفل از لبش که بود مست لبلبو.