لاقح . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) نعت از لقاح و لقح . آنچه نخل را به وی گشنی دهند. (منتخب اللغات ). || بادی که ابر را گرد کند و درخت را بیدار کند.بادی که ابر پیدا کند و درخت را بارور کند. (برهان ). ج ، لواقح . (مهذب الاسماء). || آبستن . (منتخب اللغات ). ناقه ٔ آبستن شده . ج ، لواقح . (منتهی الارب ). || جنگ (سمی استعارة). (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.