قیف . (اِ) آلتی که آن را از فلز یا شیشه سازند و دهانه ٔ آن بشکل مخروطی است که از پائین به لوله ای استوانه ای متصل میگردد و مایعات را بوسیله ٔ آن در ظرف دهان تنگ میریزند. (فرهنگ فارسی معین ).
تکاو. تکاب . طرجهساله . طرجهاره . قمع. (منتهی الارب ) . رجوع به قمعشود.
- قیفهای لرزان ؛ نام بخشی است از دستگاه گوارش لاله های دریایی . عده ٔ قیفهای لرزان برحسب سن جانور تغییر می یابد (از 5 الی 1500 عدد) و در سطح فوقانی صفحه باز می شوند. آب دریا بواسطه ٔ قیف های مذکور در شبکه های حفره ٔ عمومی بدن ریخته و از آنجا به تمام نقاطمیرود. رجوع به جانورشناسی عمومی چ دانشگاه ج 1 صص 250-251 شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.