قنطرة. [ق َ طَ رَ ] (ع مص ) بشهر و ده جای گرفتن و ترک بادیه کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مالک مال بقنطار شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مالک شدن مال فراوانی را که گویی با قنطار سنجیده شود. (اقرب الموارد). || دیر ماندن و بجایی پیوسته اقامت کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گائیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بستن و محکم کردن . (اقرب الموارد از زجاج ). || برهم نهادن . (ترجمان عادل جرجانی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.