قلس . [ ق َ ] (ع مص ) رقصیدن با سرود. (منتهی الارب ). رقص فی غناء. (اقرب الموارد). || سرود نیکو خواندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قلس المطرب ؛ غنی غنأاً جیداً. (اقرب الموارد). || بسیارخوردن نبیذ را. || شوریدن دل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قلست نفسه ؛ غَثَت ْ. (اقرب الموارد). || به کرانه برون انداختن جوی آب را وجام شراب را از پری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برون انداختن زنبور عسل را. || باریدن ابر بارانی سبک را. || لبریز شدن . (اقرب الموارد). || جمع شدن و متراکم شدن . (دزی ج 2 ص 394). || (اِ) رسن سطبر کشتی از لیف یا برگ خرما و جز آن . || آنچه ازگلو برآید بر دهان از طعام به یک دفعه یا کمتر از آن ، و این را قی نگویند مگر آنکه بار دیگر عود کند، آن قی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.