قعقعة. [ ق َ ق َ ع َ ] (ع مص )آواز دادن سلاح . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دور کردن گاو را با گفتن قَعقَع. (اقرب الموارد). گاو راندن به لفظ قعقع. (منتهی الارب ). || گردانیدن تیر قمار وقت باختن . || رفتن در زمین و جنبیدن . گویند: قعقعت عُمُدُهم ؛ به معنی کوچ کردند. و در مثل است : مایُقَعْقَعُ له بالشنان ؛در حق شخصی گویند که به سختیهای روزگار خوار و ذلیل نگردد و نترسد و باک ندارد به چیزهای بی حقیقت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || قعقع القارورة؛ اراغ نزع صمامها من راسها (؟). (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.