قص . [ ق َص ص ] (ع مص ) برگفتن قصه . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ). || برگفتن . (تاج المصادر بیهقی ): قص علیه الخبر و الرؤیا؛ حدث بهما علی وجههما. (اقرب الموارد). || پیدا و نمایان گردیدن بار و آبستنی آن . || باردار گردیدن . || قریب به مرگ رسیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): ضربه حتی قصه علی الموت ؛ای ادناه منه . (اقرب الموارد). || بر پی کسی رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || در پی کسی رفتن اندک اندک . (اقرب الموارد). و از این معنی است قول خدای : فارتدا علی آثارهما قصصاً . (اقرب الموارد). || آگاهانیدن . || بریدن و قطع کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قص شوارب ؛ بریدن و کوتاه کردن آن . (اقرب الموارد). قص اظفار؛ چیدن ناخن . || قطع اطراف گوش . (اقرب الموارد). || (اِ) سینه . (منتهی الارب ). صدر. (اقرب الموارد). || سر سینه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). قیل رأس الصدر. (اقرب الموارد). || میانه ٔ سینه . (منتهی الارب ). قیل وسط الصدر. (اقرب الموارد). || استخوان سینه . (منتهی الارب ). قیل عظم الصدر. (اقرب الموارد). ج ، قِصاص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پشم بریده ٔ گوسفند. (منتهی الارب ). من الشاة، ما قُص من صوفها. (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.