قصید. [ ق َ] (ع ص ) رمح قصید؛ نیزه ٔ شکسته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) پاره ای از شعر که نصف ابیات آن بر قافیه ملتزمه باشد نه نصف دیگر و از سه بیت کم نباشد و نزد بعضی از شانزده و بالای آن هر قدرکه باشد. (منتهی الارب ). ما تم شطر ابیاته و لیس الا ثلاثة ابیات فصاعداً او ستةعشر فصاعداً. شعر پاکیزه ونیکو کرده شده و جید. رجوع به قصیدة شود. || گوشت خشک . || مغز فربه یا اندک فربه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مغز سطبر. (نصاب ). استخوان بامغز. || (ص ) شتر ماده ٔ فربه پرمغز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) چوب دستی . (منتهی الارب ). عصا. (اقرب الموارد). || ج ِ قصیدة. (اقرب الموارد). رجوع به قصیدة شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.