قصم . [ ق َ ] (ع اِ) پاره ٔ شکسته و جداشده .(منتهی الارب ). || (اِمص ) (اصطلاح عروض ) اجتماع خَرْم و عَصْب است در مفاعلتن که واقع است در اول بیت بحر وافر. (اقرب الموارد). عبارت است از اجتماع عَصْب و خَرْم ، کذا فی عنوان الشرف و جامع الصنایع. (کشاف اصطلاحات الفنون ). میر سیدشریف گوید: هو العصب ، و العصب یعنی هو حذف المیم من مفاعلتن و اسکان لامه لیبقی فاعلتن و بنقل الی مفعولن و یسمی اقصم . (تعریفات ). || (اِ) اصل چراگاه . (منتهی الارب ).اصل المراتع. (اقرب الموارد). رجوع به قِصْم شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.