قصل . [ ق َ ] (ع مص ) بریدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قصله قصلاً؛ قطعه . (اقرب الموارد). || زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قصل عنقه ؛ زد گردن او را. (منتهی الارب ). || پاکوب کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قصل الحنطة؛ داسها. (اقرب الموارد). || قصیل علف دادن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قصل الدابة (و علی الدابة)؛ علفها القصیل . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.