قصاقص . [ ق ُ ق ِ ] (ع اِ) اعلی . (اقرب الموارد): قصاقصا الورکین ؛ اعلاهما. (اقرب الموارد) (از لسان ). || (ص ) درشت اندام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): جمل قصاقص ؛ شتر بزرگ زورآور. (منتهی الارب ). || پستک و کوتاه بالا و قصیر. || اسدقصاقص ؛ شیر که دندان بر هم ساید به خشم چنانکه آوازآید از وی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || حیة قصاقص ؛ مار خبیث و تباه کار. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.