قسطاء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقسط. راست و خشک استخوان و خشکی رسیده : عنق قسطاء؛ گردن خشکی رسیده و یابس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رکبةقسطاء؛ زانوی خشک درشت چندانکه از خشکی منقبض نشود.(از منتهی الارب ). || کج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رجل قسطاء؛ ای معوجه . (اقرب الموارد).ناقة قسطاء؛ شتر ماده ای که پی قوائم آن خشک باشد درخلقت . ج ، قُسْط. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.