قبائل . [ ق َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ قبیله :
چشم بد از تو دور ای بدیع شمائل
یار من و شمع جمعو میر قبائل .
- قبائل بنی اسرائیل ؛ اسباط بنی اسرائیل .
رجوع به قبایل و قبیله شود.
|| قبائل رأس ؛ استخوانهای سر. صفائح جمجمه .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبائل . [ ق َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ قبیله :
چشم بد از تو دور ای بدیع شمائل
یار من و شمع جمعو میر قبائل .