فود. [ ف َ ] (ع اِ) بزرگتر و معظم تر موی سر متصل گوش . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کرانه ٔ سر. || تنگ بار. (منتهی الارب ). عدل بار. (از اقرب الموارد). || جوال . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، افواد. (اقرب الموارد). || (مص ) آمیختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زدن . (منتهی الارب ). || رفتن مال . || پاییدن و ثابت بودن چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.