فنک . [ ف َ ] (ع اِ) درو بن مردم . (منتهی الارب ). || شگفتی . (از اقرب الموارد). || (مص ) ستم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ستیهیدن . (منتهی الارب ). || چیره شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دروغ گفتن . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد این معنی برای مصدر فنوک آمده است . || به شگفت آمدن . (منتهی الارب ). || پیوسته طعام خوردن و بازنماندن و ننگ نداشتن . (منتهی الارب ). رجوع به فنوک شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.