فنصور. [ ف َ ] (اِخ ) شهری است بزرگ به هندوستان ، جای بازرگانان ، و از آن کافور بسیار خیزد و بارگه دریاست . و ملک فنصور را سطوها خوانند و او را مملکتی جداست . و اندر ناحیت فنصور ده پادشاست همه از دست سطوها. و هدنجیره از این ناحیت است . (حدود العالم ).نام این شهر بصورت قیصور نیز آمده است :
به برت ماند کافور که در فنصور است
به دلت ماند پولاد که در ایلاق است .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.