فستق . [ ف ُ ت ُ / ت َ ] (معرب ، اِ) پسته . (فرهنگ فارسی معین ). و درختی است شبیه حبةالخضرا و معرب پسته ٔ فارسی است . (از اقرب الموارد) :
شاه انجم از قبای فستقی
همچو فستق ز استخوان آمد برون .
که برو کتاب تا مرغت خرم
یا مویز و جوز و فستق آورم .
قشر جوز و فستق و بادام هم
مغز چون آکندشان شد پوست کم .