فرودگرفتن . [ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پایین آمدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : حسنک قریب هفت سال بر دار بماند تا به دستور وی فرودگرفتند و دفن کردند. (تاریخ بیهقی ). || دستگیر کردن . بند نهادن . مقید کردن : فردا چون غازی به درگاه آمد او را فرود خواهند گرفت . (تاریخ بیهقی ). پیش از آنکه او را فرودگرفتندی خلیتاشان مسرع رفته بودندی با نامها. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فروگرفتن شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.