فرفار. [ ف َ] (ع ص ) آنکه بر یک روش نپاید. || مرد سبک . || بسیارگوی هرزه درای . || آنکه بشکند هر چیزی را. || (اِ) درختی است که از آن کاسه ٔ بزرگ سازند. (منتهی الارب ). درخت عظیمی است مانند چنار که برگ آن مانند بادام و گلش مانند گل سرخ است و از چوب آن کاسه و ظرف میسازند. (فهرست مخزن الادویه ). || مرکبی است مر زنان را. (منتهی الارب ). مرکبی از مراکب زنان . (اقرب الموارد). || شیر که بیفشاند و بشکند قرین خود را. (منتهی الارب ). الاسد الذی یفرفر قرنه . (اقرب الموارد). || (مص ) به درخت فرفار آتش افروختن . || دریدن خیک و جز آن را. || شادمانی نمودن . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.