فرساییدن . [ ف َ دَ ] (مص ) فرسودن . (یادداشت به خط مؤلف ). فرسائیدن :
نه گشت ِ زمانه بفرسایدش
نه این رنج و تیمار بگزایدش .
|| فرسوده شدن :
دو روز و دو شب روی ننمایدا
همانا ز گردش بفرسایدا.
چه گویی که فرساید این چرخ گردان
چو بی حد و مر بشمرد سالیان را.
رجوع به فرسائیدن شود.