فخرالدین . [ ف َ رُدْ دی ] (اِخ ) فتح اﷲ. از شعرای قرن هشتم هجری و برادر حمداﷲ مستوفی است . حمداﷲ مستوفی گوید: فخرالدین فتح اﷲ برادرم غزلیات نیکو دارد، و در مجابات اوحدی گفته :
صد گره باز بر آن زلف معنبر زده بود
عالمی را چو سر زلف به هم برزده بود
در چمن گشت چمان ساغری از باده به دست
متمائل شده گویی دو سه ساغر زده بود
لونی از غالیه بر برگ سمن ساخته بود
نقطه بر روی از آن خال معنبر زده بود
عرصه ٔ باغ ز انواع ریاحین خود را
ازبرای قدمش بر زر و زیور زده بود
غمزه اش قصد دل خلق خدا کرده و فتح
بهر او بر دل خود ناوک خنجر زده بود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.