فخت . [ ف َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوراخ کردن سقف خانه . (اقرب الموارد). || واگشادن ظرف را. || زدن سر کسی را به شمشیر وبریدن . || بانگ کردن فاخته . || برآوردن [ باورچی ] گوشت پاره از دیگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دروغ گفتن مرد. (اقرب الموارد). || (اِ) ماهتاب که اول نمایان گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دام شکاری . (منتهی الارب ). فخ . (اقرب الموارد). رجوع به فخ شود. || سوراخ های گرد در آسمان خانه . (منتهی الارب ). شکاف های گرد در سقف . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.