فتن . [ ف ِ ت َ ] (ع اِ) ج ِ فتنه :
اوستاد اوستادان زمانه عنصری
عنصرش بی عیب و دل بی غش ّ و جانش بی فتن .
نشنیده ام اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد درچمن سروی بدین خوش منظری .
رجوع به فتنه شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتن . [ ف ِ ت َ ] (ع اِ) ج ِ فتنه :
اوستاد اوستادان زمانه عنصری
عنصرش بی عیب و دل بی غش ّ و جانش بی فتن .