فتخاء. [ ف َ ] (ع ص )عقاب فروهشته بال . عقابی که سست کند بال را وقت فرودآمدن . (منتهی الارب ). مؤنث افتخ . (اقرب الموارد). || (اِ) چیزی است همچو کالبد خشت که بر آن انگبین چین نشیند. (منتهی الارب ). شبه مِلْبَن من خشب یقعد علیه مشتارالعسل . (اقرب الموارد). || (ص ) ناقة فتخاءالاخلاف ؛ ناقه ای که اخلاف پستانش بجانب شکم باشد بلند برآمده ، و کذا امراءة فتخاءالاخلاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این وصف برای ناقه ذم است و زن و دیگر پستانداران را مدح . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.