فارغ شدن . [ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فراغت یافتن . آسوده شدن :
دیدی اندر صفای خود کونین
شد دلت فارغ از جحیم و نعیم .
رجوع به فارغ شود. || زاییدن .وضع حمل . || بار نهادن و بار انداختن .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فارغ شدن . [ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فراغت یافتن . آسوده شدن :
دیدی اندر صفای خود کونین
شد دلت فارغ از جحیم و نعیم .