غیداق . [ غ َ ] (ع ص ) جوان نازک و ناعم و نیکوپیکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جوان غیربالغ یا نرم و نازک و نیکواندام . غَیدَق . غَیدَقان . (از اقرب الموارد). || بهترین جوانی و مرد جوانمرد.(منتهی الارب ). کریم و بخشنده و خوشخو، و آنکه بسیارعطیه دهد. (از اقرب الموارد). فراخ کار و در نعمت برآمده . (مهذب الاسماء). || عام غیداق ؛ سال فراخ . سالی که در آن نعمت فراوان باشد. و همچنین است سنة غیداق (بدون تاء تأنیث )، و نیز غیث غیداق ؛ یعنی باران پرآب ، و ماء غیداق ؛ یعنی آب فراوان . (از اقرب الموارد). || سوسمار. (مهذب الاسماء). سوسمار نازک فربه ، یا سوسمار بزرگ سال درشت . (از اقرب الموارد). || بچه ٔ سوسمار. (منتهی الارب ). بقولی بچه ٔ سوسمار است . (از اقرب الموارد). || اسب درازقامت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.