غؤور. [ غ ُ ئو ] (ع مص ) فروشدن آفتاب . (منتهی الارب ) غروب خورشید. (اقرب الموارد). || درآمدن در چیزی . (منتهی الارب ). داخل شدن در چیزی . (از اقرب الموارد). || فروشدن چشم به مغاکی . (منتهی الارب ). فرورفتن چشم در روی . (از اقرب الموارد) فرورفتگی چشم : غؤور العینین ، من العیوب الخلیقة فی الفرس ، و هو دخولها فی وجهه . (صبح الاعشی ج 2 ص 24). || به غور رسیدن و آمدن آنرا. (منتهی الارب ). آمدن به غور یعنی نشیب . غَور. (از تاج العروس ). || فروخوردن آب را. (منتهی الارب ). جریان آب در زمین و فرورفتن آن . غَور. (از تاج العروس ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.