غوط. [ غ َ ] (ع مص ) کندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غوط حفره ؛ کندن آن . (از اقرب الموارد). || درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). داخل شدن . فرورفتن .یقال : هذا رمل تغوط فیه الاقدام . غَیط. || غوط انساع دابه ؛ چسبیدن دوال و تنگ چارپا به شکم وی و فرورفتن در آن . غاط انساع الدابه ؛ لزقت ببطنها قدخلت فیه . || غایب و ناپدید شدن و دور گردیدن . غاط الرجل فی الوادی ؛ مرد در بیابان ناپدید شد.(از اقرب الموارد). فرودآمدن به زمین نشیب . (المصادر زوزنی ). || فرورفتن در آب . انغماس . (از اقرب الموارد). || خالی شدن شکم از مدفوع .(دزی ج 2 ص 231). || (اِ) ثرید. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثریدة. (اقرب الموارد).نان پاره های ترشده در آبگوشت و شوربا. رجوع به ثرید و ثریده شود. || زمین پست فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غوط و غاط بمعنی زمین پست و پهناور. ج ، غوط، اَغواط، غیطان ، غِیاط. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.