غنچه لب . [ غ ُ چ َ /چ ِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه دهان وی تنگ و لبانش فراهم آمده بسان غنچه باشد. لقب محبوب و معشوق :
ای سرو غنچه لب ز گلستان کیستی
و ای ماه روزوش ز شبستان کیستی ؟
عنوان بود نمک چش مکتوب سربمهر
زآن غنچه لب وظیفه ٔ من یک سخن بس است .
مینای غنچه پر ز شراب تبسم است
امشب کدام غنچه لب از گلستان گذشت .