غنویده . [ غ ُ ن َ وی دَ / دِ ] (ن مف / نف ) خوابیده . (برهان قاطع). خفته . رجوع به غنودن و غنویدن شود :
بر خاک درت ملک تو گویی که به آرام
طفلی است در آغوش رقیبان غنویده .
|| آسوده و آرمیده . (برهان قاطع). رجوع به غنودن و غنویدن شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غنویده . [ غ ُ ن َ وی دَ / دِ ] (ن مف / نف ) خوابیده . (برهان قاطع). خفته . رجوع به غنودن و غنویدن شود :
بر خاک درت ملک تو گویی که به آرام
طفلی است در آغوش رقیبان غنویده .